عشـــــق تلـــــــــخ
خدایا عشقی که بهم دادیو ازم پس گرفتیــــــــ
<

من از تو دل نمیکنم

 

حرف آخر دلم تنها تویی صدای من

تنها دلیل بودنم فقط تویی هوای من

 

سکوت رو میسپارم به شب تا با تو از نو زنده شم

هواتو کرده این دلم تو نیستی بی تابت میشم

 

من از تو دل نمیکنم اینو خودت خوب میدونی

نزار بگم دوستت دارم اینو تو چشمام میخونی

 

من عاشق عشق توام عاشق اون ناز نگات

میخوام پر از ستاره شه سیاهی رنگ شبات

 

یکم به من خیره بشو شاید منو یادت بیاد

من همونم که هستیشو پای دوتا چشم تو داد

 

من همونم که تو شبات همدم آهت میشدم

سنگ صبور غصه ها چراغ راهت میشدم

 

کوه غمت رو دوش من خاطره هات جلو چشام

به پای تو شکستم و میگذرم از تو قصه هام

 

حرفی نمونده تو دلم بغضی نشسته تو گلوم

درد دلام باشه واسه وقتی نشستی روبروم

 

==============================================

 

رسم زمونه

 

گریه نکن تا که چشات قشنگیشو از دست نده

ای عشق من زیبا بمون جوونیتو به کس نده

 

گلم بهت میگم برو گرچه میمیرم تو سکوت

الهی که خوشبخت بشی من به فدای تار موت

 

به خدا تموم عالم رو بگردی میدونم هیچکسی به قد من غم توی قلبش نداره

عزیزم اگه بری این دل حساس منم اون بلایی که نباید سر چشماش میاره 

 

چه کنم مجبوریه رسم زمون اینحوریه

نمیخوام بی تو باشم خدا میدونه زوریه

 

تویی شهزاده من منم غلام پاپتی

تنهام بزاری بهتره اینجوری خیلی راحتی

 

از ته دل یه قول میدم تو بری ماتم نگیرم

اگه بخوام گریه کنم کور شم الهی بمیرم

 

لیاقتت رو ندارم حتی واست اشک بریزم

اینجور منو نگاه نکن گریه م میگیره عزیزم

 

به خدا تموم عالم رو بگردی میدونم هیچکسی به قد من غم توی قلبش نداره

عزیزم اگه بری این دل حساس منم اون بلایی که نباید سر چشماش میاره

 

چه کنم مجبوریه رسم زمون اینحوریه

نمیخوام بی تو باشم خدا میدونه زوریه

 

تویی شهزاده من منم غلام پاپتی

تنهام بزاری بهتره اینجوری خیلی راحتی

 

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

 

 

این مثنوی حدیث پریشانی من است

بشنو که سوگنامه ویرانی من است

 

امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام

بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام

 

گفتی غزل بگو، غزلم شور و حال مرد

بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مرد

 

گفتم مرو که تیره شود زندگانیم

با رفتنت به خاک سیه مینشانیم

 

گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد

به چشم باز فرصت دیدن نمیدهد

 

وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است

معیار مهرورزیمان سنگ بودن است

 

دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی است ؟؟

اصلا کدام احمق از این عشق راضی است ؟؟

 

این عشق نیست فاجعه قرن آهن است

من بودنی که عاقبتش نیست بودن است

 

حالا به حرفهای غریبت رسیده ام

فهمیده ام که خوب تو را بد شنیده ام

 

حق با تو بود از غم غربت شکسته ام

بگذار صادقانه بگویم که خسته ام

 

بیزارم از تمام رفیقان نارفیق

اینها چقدر فاصله دارن تا رفیق

 

من را به ابتذال نبودن کشانده اند

روح مرا به مسند پوچی نشانده اند

 

تا این برادران ریا کار زنده اند

این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند

 

یعقوب درد میکشد و کور میشود

یوسف همیشه وصله ناجور میشود

 

اینجا نقاب شیر به کفتار میزنند

منصور را هر آیینه بر دار میزنند

 

اینجا کسی برای کسی کس نمیشود

حتی عقاب درخور کرکس نمیشود

 

جایی که سهم مرگ به جز تازیانه نیست

حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست

 

ما میرویم چون دلمان جای دیگر است

ما میرویم هر که به ما ندمخیر است

 

ما میرویم گرچه ز الطاف دوستان

بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است

 

دلخوش نمیکنیم به عثمان و مذهبش

در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است

 

ما میرویم مقصدمان نامشخص است

هرجا میرویم بی شک از این شهر بهتر است

 

ازسادگیست گر به کسی تکیه کرده ایم

اینجا که گرگ با سگ گله برادر است

 

ما میرویم ماندن با درد فاجعه است

در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است

 

 

دیریست رفته اند امیران قافله

ما مانده ایم قافله پیران قافله

 

اینجا  دگر چه باب من و پای لنگ نیست

باید شتاب کرد مجال درنگ نیست

 

بر درب آفتاب پی باج میرویم

ما هم بدون باد به معراج میرویم

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

امشب نمي دانم چرا دلشوره دارم

غم آمده كنج دلم بيتوته كرده

يك نامه باز انگار در ذهنم نشسته

آرام و زيبا روي كاغذ بوته كرده



امشب نمي دانم چرا بي تاب هستم

حس غريبي در فضاي خانه جاري است

اين لحظه را هر لحظه من احساس كردم

امشب دليلي بهتر از ديدار تو نيست

 

آخرين نامه


 


با چشم پر اشكم براي آخرين بار

اين نامه را بنويسم و ديگر جدايي

تو علتش را خوب مي داني عزيزم

بايد به پايان مي رسيد اين آشنايي



آنروز ديدم وقتي از كوچه گذشتي

مثل هميشه ساكت و تنها نبودي

حتي نگاهي هم به دنبالم نمي‌گشت

شايد به قول بچه ها با ما نبودي


ديروز مردي پا به پايت راه مي رفت

ديدم كه بر روي تو با احساس خنديد

شايد مزاحم بود ؟. . . نه او همسرت بود

با ديدنت بغضم براي گريه تركيد



هر چند با من بارها هي عهد بستي

در حق عشقم آي نامردي نمودي

بگذار راحت‌تر بگويم تا بفهمي

چيزي كه مي‌گفتي و مي‌ديدم نبودي


ديدن ندارد حالت مردي كه در عشق

از پشت خنجر خورده و پشتش شكسته

يا انكه در قلب جواني جاي احساس

شعر و نگاه و ناله و نفرت نشسته


آيا تو تا حالا به اين هم فكر كردي

يك روز مي‌ديدم كه از دستم پريدي

آنقدر بي ارزش به چشمان تو بودم

حتي تو من را لايق گفتن نديدي


حيف است ما يك قصه نشنيده باشيم

حتي اگر هيچ ارتباطي بين ما نيست

من قلكي بودم تو عشقت سكه‌سكه

حالا دلم از سكه ها خالي خاليست


من با اجازه خاطرات ديدنت را

در گوشه اي از سينه ام پنهان نمودم

راز تو مي‌ميرد ميان خاطراتم

انگار من عمري گرفتارت نبودم


اين نامه را وقتي كه خواندي پاره‌اش كن

تا مدركي از رازمان باقي نماند

ما گر چه با هم خوب بوديم و صميمي

بهتر همين است كه كسي اين را نداند


خُب خط آخر آمد و وقت جدايي

ديگر تو را دست خداوند مي‌سپارم

عشقت مبارك باد ، اين حرف دلم بود

گر چه تو را من تا هميشه دوست دارم



(

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

 

 

زخم زبون

 

زخم زبون مردمم واسه دل من عاديه

همه ميگن قد تو نيستم آخه دستام خاليه

 

حالا ميخوام بهم بگي آخر اين قصه چيه

اونيكه دوسش داري منم يا كس ديگه

 

اگه با من بموني بي خيال حرف مردم

اصلا مهم نيست كه بياد درد ديگه روي دردام

 

بگو كه دروغ ميگن كه تو منو دوست نداري

بگو به جز من تو دلت ديگه كسي رو نداري

 

اگه كه حرف تو هم با حرف مردم يكيه

تو هم ميگي كه زندگي مگه به اين سادگيه

 

اگه تو منو نميخواي فقط به من نگاه بكن

چيزي نگو خودم ميفهمم اسم منو صدا نكن

 

اگه واست زياديم ميرم از اينجا به خدا

شايدم قسمت اينه كه ما بشيم از هم جدا

  

غصه قلبمو نخور عادت داره به بي كسي

خودمو قانع ميكنم كه ما به هم نمي رسيم

 

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           


 

 

ندارمت 

 

این سکوت و این هوا و این اتاق شب به شب به خاطرم میاردت

توی این خونه هنوزم یه نفر نمیخواد باور کنه نداردت

 

نمیخواد باور کنه تو این اتاق دیگه ما باهم نفس نمیکشیم

زیر لب یه عمره میگه با خودش ما که ازهم دیگه دست نمیکشیم

 

به هوای روز برگشتن تو سر هر راهی نشونه میکشه

با تمام جاده های رو زمین ردپاتو سمت خونه میکشه

 

من دارم هر روزمو بدون تو با تب یه خاطره سر میکنم

با خودم به جای تو حرف میزنم خودمو جای تو باور میکنم

 

توی این خونه به غیر از تو کسی دلشو با من یکی نمیکنه

من یه دیوونه م که جز خیال تو کسی با من زندگی نمیکنه

 

تو سکوت بی هوای این اتاق شب به شب به خاطرم میارمت

خودمم باور نمیکنم ولی دیگه باورم شده ندارمت

 

 =======================================

 

نامه

 

نوشتمت عزیز دل دلنگرونتم هنوز

خبر ندارم عاشقی اما دیوونه تم هنوز

 

نوشتمت یادت نره اون لحظه جدایی مون

کی دستاشو حلقه میکرد میگفت نرو پیشم بمون

 

از اون روزای عاشقی فقط همین مونده برام

یک کلام ختم کلام دوستت دارم نامه تمام

 

دوستت دارم حتی اگه دنیامو زندونی کنی

من خود مجنونم اگه بخوای پشیمونم کنی

 

از اون روزای عاشقی فقط همین مونده برام

یک کلام ختم کلام دوستت دارم نامه تمام

 

 

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           


 

 

محکوم

 

دارم از نگات میپرسم

 اون نگاه پاک و معصوم

چرا چشم من و تو شد

به خداحافظی محکوم

 

داره از نفس میفته

 دل بی گناه و خسته

بزار خوب نگات کنم من

چه غمی چشماتو بسته

 

چرا سرنوشت نوشته

روز خوبمون گذسته

واسه دلداری ندارم

چیزی جز بغض شکسته

 

حالا که راهی برای

پیش تو نشستنم نیست

قول بده نیای تو خوابم

 شب به شب با چشمای خیس

 

آخ که این لحظه چه سرده

توی هر قافیه درده

دل من برای موندن

دنبال راهی میگرده

 

میبینی نمونده راهی

میکشی بازم یه آهی

آخر قصه ما رو

کی نوشته اشتباهی


========================================= 

 

تو تنهاش نذاشتی

 

تا بوده همینه

یکی ساده میره

یکی از غم عشق

یه گوشه میمره

 

تا بوده همینه

یکی بقراره

یکی توی قلبش

محبت نداره

 

میدونم که موندی

 تو تنهاش نذاشتی

خیال کردی خوبه

توقع نداشتی

 

چیکارش باید کرد

 تا بوده همینه

یکی اون بالا هست

خودش خوب میبینه

 

نگو خوب میدونم

اگه کوه دردی

با خنده گذشتی

تو نفرین نکردی

 

نگو خوب میدونم

تا بوده همینه

اینجا آسمون نیست

عزیزم زمینه

 

میدونم که موندی

 تو تنهاش نذاشتی

خیال کردی خوبه

توقع نداشتی

 

چیکارش باید کرد

 تا بوده همینه

یکی اون بالا هست

 

خودش خوب میبینه




 


.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد

و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند "
پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه

امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند 

پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است

 

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم ......

 تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست

 تنهای را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام

 تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

 تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست

 تنهایی را دوست دارم چون در خلوت و تنهاییم

 در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشکهایم را نمی بیند

{نظرتون رو به من دل شكسته بدين}

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

هنوز هم فراموشت نکرده ام

بااین که فراموش شده ام

هنوز هم صدایت را می شنوم

با این که صدایم نکرده ای

هنوز هم همه جا می بینمت

با این که به دیدنم نیامده ای

هنوز هم با عشق تو پا بر جام

با این که خودت را زیر بار عشق دیگری شکسته ای

هنوز هم همان طور مقدس دوست میدارمت

با این که زندگی خود را به تباهی کشانده ای

هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند

با این که چشم به چشم دیگری دوخته ای

هنوز هم دلواپس دل نگرانی های توام

با این که از همه ادما بریده ای

هنوز هم نمی توانم گرد غم رو روی صورتت تحمل کنم

با این که شنیده ام خودت را باخته ای

هنوز هم دوست دارم شانه ام تکیه گاهی برای شانه ات باشد

با این که شانه هایم زیر بار این عشق شکسته است

هنوز هم از امید حرف میزنم

با این که تو از زندگی خدا حافظی کرده ای

هنوز هم نمیدانم دست سرنوشت چرا گره دوستی ما را گسست

با این همه میدانم

.من هنوز به تو ایمان دارم و تو.......... 

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

خودت که میای می بینی تنهایی .... تنهای تنهای تنها ... آدم های زیادی دور و ورت هستد ولی باز تنهایی چون هیچ کدوم از اونا دوست ندارن ... برای هیشکی مهم نیستی ... البته مهمی ولی در ظاهر ... به خودت که میای میبینی اونایی که دوست داشتن ازت دورن خیلی دور ... دوست داری فقط یه بار دیگه نگاشون کنی ... مرور خاطراتشون هم برات لذت بخشه ... چون می دونی که اونا هم مث تو دوست دارن اونم از ته دل ... به خودت میای میبینی همونایی که ادعاشون می شد دوست دارن زندگیتو خراب کردن ... همونا پلهای پشت سرتو خراب کردن ...واسه چی ... فقط واسه اینکه یکم بخندند ... میبنی همه اونایی که دم از مرام و مردونگی میزدن ، بی معرفت ترین آدمهای دنیا هستند ... حتی اون مهربون ترینشونم دیگه تحولیت نمی گیره ... همه اونایی که فکر میکردی یه روزی ، یه جایی بهت کمک می کنن و دستتو می گیرن حتی نگاهت هم نمی کنن که ببینن زنده ای یا مُردی ... همه اونایی که به ادعای خودشون براشون مهم بودی خیلی زود فروختنت ... اونم برای هیچ و پوچ ... با این که خودشون شروع کرده بودن ولی آخرش هم لهت کردن ... دلت واسه یه لبخند مهربون تنگ شده ... واسه یه نگاه مهربون ...یه دوست مهربون ... یه هم دم و هم راز مهربون ... ولی تو تنهایی تنهای تنها .............

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

چه قدر سخته تو چشای کسی زل بزنی و بگی من دوست ندارم … دل من یه جا دیگه گیره …من عاشق نگاه یکی دیگه شدم ولی وقتی پای یکی دیگه وسط باشه … با هر جون کندنی هم که شده بهش می گی و دلشو می شکونی و داغونش می کنی … خوبیش اینکه میری و تنهاش میذاری ...میری و دیگه نمی بینیش … دیگه چشمات تو چشماش نمیفته که از خجالت سرت و بندازی پایین … تو خیال خودت خجالت می کشی … تو خیال خودت گریه می کنی … ولی سخت تر از اون اینکه به یکی بگی دوست دارم

… این دفعه نباید دل طرفتو بشکونی این دفعه باید دل طرفتو به دست بیاری … این دفعه باید بگی دوست دارم ولی رفتنی در میون نیست … باید بمونی … هیچ راه فراری هم نداری … نمی تونی سرتو بندازی پایین … باید زل بزنی تو چشماش … شاید از نگاهت بفهمه که  چه قدر دوسش داری … باورت کنه … و … بگه که اونم دوست داره … به خودت که میای می بینی اون سرشو انداخته پایین … سکوت کرده و هیچی نمیگه … هر سکوتی علامت رضایت نیست ... اشک تو چشمات حلقه می زنه … بدنت یخ میزنه … دستات شروع میکنه به لرزیدن …خوش خیال ... بدبخت ... اون … حتی حاضر نیست نگات کنه … حالا تو توقع داری بهت بگه دوست دارم ....این سکوت یعنی اینکه برو گمشو … یعنی وقتی سرومو بالا آوردم جلوی چشمام نباشی … می خوای بری ولی پاهات نای رفتن نداره … خودتو به در میرسونی … بر میگردی و نگاش می کنی … میبینی که داره رفتنتو نگاه می کنه …همین طور که اشکات رو گونه هات جاری شدن می گی … نگران نباش ... ماموریت انجام شد قلبم ش ک س ت  !!!!


.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

بدترين جای زندگی ، نقطه ای که بايد فکر کنی و تصميم بگيری ، جايی که بايد انتخاب کنی........  يه روز اونقدر با آرامش زندگی می کنی که آب تو دلت تکون نمی خوره ........... يه روز ديگه اونقدر فکرت درگير ميشه که احساس می کنی هر لحظه ممکنه مغزت منفجر شه ....... چقدر سخته تصميم گيرنده نهايی باشی ............. چقدر سخته دلی رو بشکنی که بهت دلبسته ...........امايه وقتها مجبوری خودت نباشی ، مجبوری بشکنی تا بتونی ادامه بدی ........ اون لحظه اونقدر خود خواهی که فقط به خودت و بودنت فکر می کنی ............ می دونی که فردا روز شکستنه ميری جلو ........... بايد حرف بزنی ............. بايد جواب بدی ........... بايد بگی « نه »اما نمی تونی.......... تا می بينيش لال ميشی ........... ياد نگاهاش ميفتی ........... ياد لبخنداش که فقط برای تواِ ............. و ياد تغيير روحيش که از وقتی تو وارد زندگيش شدی خيلی محسوسِ ............ اما تو چند شبه که داری فکر می کنی ......... می دونی که بايد بگی « نه » ........... می دونی دوستت داره .......... می دونی قلبش ميشکنه ............. اما چاره ای نيست ........... عزمتو جزم می کنی ......... يک لحظه تصميم ميگيری ........... تلفنو بر می داری .............. صدا : بله ؟ ......... تو : می تونم چند لحظه بيام پيشتون؟ ........صدا : آره ، بيا............ قدمهات سست ميشه ............ در اطاقو باز می کنی .......... ميری تو ......... و بعد بی صدا درو می بندی ........... بهت اشاره ميکنه که رو صندلی بشينی و تو در حالی که حتی اراده پاهاتو نداری ميشينی ........... منتظره که شروع کنی ............و شروع می کنی .............. شما خيلی خوبين ، خيلی کامل ، خيلی مهربون .......... اما من نمی تونم پيشنهادتونو بپذيرم ........... چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ............... من قبل از شما به يکی ديگه قول دادم ............. دختره با اون همه جذبش .......... بهت آرامش ميده .......... يه نفس عميق ميکشه ......  تو سکوت کردی .......... آخه حرفی نداری بزنی ....... دختره  هم سکوت کرده ............. تو يک چشم بهم زدن بلند ميشی ميری طرف در ............. درو باز ميکنی که زودتر بيای بيرون ............ انگار می خوای فرار کنی ....... تو چهار چوب در ، يه صدای ضعيف می شنوی .............. يادت باشه ......... من ....... دوستت دارم ............ اشک تو چشات حلقه زده ............. ماموريتت انجام شد ........

 قلبش شکست .........


 

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه فدات بشم

 یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

 یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

 یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

 یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

 یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟

برم به اوج رویاهام سرم به روی پات باشه

 یعنی میشه با هم باشیم  خدامون و من و خودت؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

 یعنی میشه که جای تو تکیه به سینه ام باشه؟

تکیه کلام قلبمون ، من میمیرم برات باشه؟

 یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم دوری ما باشه


.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

هيچکي درد اين دلو هيچوقت نفهميد

همه يه جوري بهش خنجر زدن

يکي با مهربونيش دروغ مي گفت

يکي هم مهربونيشو رو نکرد

امروز از همه ديگه دلم گرفت

گفتم قيد همه چي رو مي زنم

اما حرفام همه از خستگيه

مي دونم فردا بشه پشيمونم

چه کنم اين دل صاحب مرده من

هميشه بهونه اونو داره

ميگه قيد هر کي رو خواستي بزن

ولي هيچ وقت اونو از دست نده

خدايا صبر منم ديگه داره تموم ميشه

آخه بسه تا به کي در به دري

همه روزا مثل هم شدن ديگه

زمان داره ميگذره خيلي سريع

اگه اون نياد نمي گم مي ميرم

ولي عمر من نداره ثمري

اگه اون نياد مي ميره اين دلم

عمر من تلف ميشه تو خستگي


 

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

عمیق ترین درد زندگی  مردن نیست :

 

                                                    بلکه نداشتن کسی است که  الفبای دوست داشتن را

                                                   برایت   تکرار کند    و تو از او رسم   محبت را بیاموزی 

 

 

عمیق ترین درد زندگی  مردن نیست :

 

                                                       بلکه  پنهان  کردن  قلبی است که شکسته باشد 

 

عمیق ترین درد  زندگی مردن نیست :

 

                                                      بلکه    نداشتن   شانه های    محکمی    ست        که

                                                      بتوانی به ان تکیه کنی   و     از     غم    زندگی   برایش  

                                                    اشک بریزی !

 

عمیق ترین درد  زندگ ی مردن نیست :

 

                                                    بلکه نا تمام ماندن  قشنگترین  داستان زندگی ست

                                                   که مجبور  شوی اخرش را با بی سامانی به پایان  رسانی !

 

عمیق ترین  درد زندگی  مردن نیست :

                                                     بلکه نداشتن  یک همراه واقعی  ست که در سخت ترین

                                                     شرایط همراه تو باشد

 

عمیق ترین درد  زندگی مردن نیست :

 

                                                        بلکه به دست فراموشی  سپردن  قشنگ ترین 

                                                        احساس  زندگی ست !

 

عمیق ترین درد زندگی مردن  نیست :

                                                         بلکه یخ بستن وجود ادمهایی است  که  برایت هر

                                                         دم از  مردی و مردانگی  سخن می گویند !


.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

دارم همونی میشم که سالها دنبالش بودم...تنها، دیوونه، گریون...

 

بهارش این جوری باشه نه امسال،سال من نیستو...

دلم گرفته....

از این به بعد اگر اینجا چیزی بنویسم فقط دلتنگیه...

دیگه نمی خواد سر بزنید و بخونین...دلتنگی های من که خوندن نداره همش تکراریه...

از این تنهایی لذت می برم..حال می کنم..دوسش دارم....موبایل خاموش....هرکسی هم که زنگ میزنه خونه یا من نیستم یا خوابم...

این بغض لعنتی داره اشک میشه...اما تمومی نداره...هی می باره....ولی بازم هست...

دعا کنیدتموم بشه...

«میروم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا میبرم از شهر شما

 دل شوریده و دیوانه ی خویش»


.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           

شب من پنجر ای بی فردا ،روز من قصه ی تنهایی ها/مانده بر خاک و اسیر ساحل، ماهی ام ماهی دور از دریا/هیچکس با دل آواره یمن لحظه ای همدم و همراه نبود/ هیچ شهری به من سرگردان در دروازه ی خود را نگشود/کولی ام خسته و سرگردانم ابر دلتنگ پر از بارانم/پای من خسته از این رفتن بود ،قصه ام قصه ی دل کندن بود/دل به هر کس که سپردم دیدم راهش افسوس جدا از من بود/صخره ویران نشود از باران گریه هم عقده ی ما را نگشود/آخر قصه من مثل همه گم شدن در نفس باد نبود/روح آواره یمن بعد از من کولی در به در صحراهاست/ می رود بی خبر از آخر راه همچنان مثل همیشه تنهاست....

 

هنوز هم به زنده بودن امیدی هست، هنوز هم حالم خوبه، هنوز هم این تنهایی قابل تحمله، هنوز هم دلگیرم...

دلگیرم، از همه چی..نپرس چرا؟باز چی شده؟..نپرس....بزار به درد خودم بمیرم...

از همه بریدم...از خودم تا خدا....نه چیزی برای از دست دادن دارم، نه چیزی برای بدست آوردن...زندگی می کنم چون باید زندگی کنم..تا دیروز دلم به رویا خوش بود...حالا همه ی رویاهام شدند کابوس...آخر همه شون یا مرگه یا همون مرگه...


                ***عشق تلخ***

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           
دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 11:45
P.sh
«هرچه دارم از خودم دارم و هر چه که ندارم، همه ی آن چیزهایی است که می توانستم داشته باشم، اما کجروی ها و خود نشناختن ها و بن بست های زندگی نگذاشته است که به آن ها برسم. می خواهم شروع کنم. بدی های من به خاطر بدی کردن نیست به خاطر احساس شدید خوبی های بی حاصل است.»

 

وقتی سر یه دو راهی گیر می کنی، چه کاری می تونی بکنی؟مجبوری یکی رو انتخاب کنی و بری...اگه اونی رو که انتخاب می کنی بن بست باشه تا ابد حسرت می خوری....اما بعضی وقت ها انتخاب دست تو نیست دست خداست...اگه خدا یه راه بد رو برات اتخاب بکنه چی کار می کنی؟

باید صبر کرد...تنها کاری که میشه...یه جاهایی تو زندگی کم میاری....می خوای خودکشی کنی..اما می ترسی...نه از مرگ...از تغییر وضعیت از این که توی دنیا اگه جایی برای تو نباشه و هیچ کس دوست نداشته باشه اما تو خیلی ها رو دوست داری که دل کندن از اون ها برات سخته...تا حالا شده بزنه به کله ات که با یکی نقشه بکشی و به همه بگی که مردی...تا عکس العمل بقیه رو نسبت به مرگت ببینی...من این کارو کردم....چند نفر جیغ زدند بعضی خندیدند و کفتند:«دروغ نگو ! اصلاً شوخی قشنگی نبود..»اما باز ته دلم می گفت که همش فیلمه....وقتی دوستام فهمیدن که سر کار بودند...بدون اینکه اشماشون رو پاک کنند سر فحش رو کشیدند بهم....

تقصیر من نیست....من بازیچه ی تقدیری بودم که خدا برای من رقم زد...با هر روزش ساختم...با روز هایی که رنگ شب بودند...با شب هایی که به سحر نمی رسید...روزهایی که اگه روز بود اما سایه سرد تنهایی رو همیشه بالای سرم نگه داشت...گفتم تموم میشه، اوضاع ام روبه راه میشه می گذره....گذشت اما به سختی بیشتر می گذره اما سخت تر...دوباره نوشته هام رو سوزوندم فکر کنم دوباره دارم دچار بحران روحی میشم...

دلم گرفته...دم عیدی دلم گرفته...از همین حالا دارم فکر می کنم که چه کار کنم که مجبور نباشم وقتی مهمون بیاد برم جلوش سلام کنم...چه کار کنم که مجبور نباشم این مهمونی ها و تولد ها و عروسی ها رو نرم؟

چرا این جوری شدم.؟.یه عمر اسیر تنهایی باش حالا آزادت کرده...می خوای دوباره زندانیش بشی...

تمام احساسم منجمد شده، نست به همه چیز و همه کس...فقط بلدم آلبوم عکس بزارم جلوم و زار زار گریه کنم..تا شاید این بغض ۷ ساله یه روزی خالی بشه...

«من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد...»

«مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است،تبار خونی گل ها می دانید؟»

اگر هنوز نفس می کشم..به دو دلیله:1.اگر طبق ترس های کودکی ایم تا الان سرنوشت من به این باشه که در جوونی بمیرم...می خوام به خدا و بنده هاش ثابت کنم که خدا ذره ای احساس نداره،البته تقصیر هم نداره هیچ بغضی راه گلوی خدا رو نبسته...

2.اگر هم زنده موندم و زندگی کردم....حداقل با خودکشی نکردنم حسرت نمی خورم!

ته این بازی معلومه...بازنده ی شماره یک...یکتا!

                   

             ******عشق تلخ******

منتظر نظرهاتون هستم

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           
دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 11:42
P.sh

خدایا من نمی دونم چی کار کردم که دیگه نمی ذاری باهات حرف بزنم

 

جوابمو نمیدی

حتی اجازه نمیدی بهت فکر کنم

بد جور دلم برات تنگ شده

حتی نمی خوای اشکامو ببینی

من فقط واسه تو ِ که اشک می ریزم

خودتم می دونی

پس چرا باهام اینطوری می کنی؟

من می ترسم

من از این احساس

از این بی حسی

به بزرگی خودت خیلی می ترسم

...

کمکم کن

اگه هستی حداقل یه نشونی بهم بده

بکش ...جونمو ازم بگیر ولی خودتو بهم نشون بده

...

خیلی دلم گرفته

خیلی

خیلی


.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           
رفتی خاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم غیر تو که دوری از من ، دل به هیچ کسی نبستم یاد من باش تا بتونم، همیشه برات بخونم بی تو وعطر تن تو، یه چراغ نیمه جونم


 

 


 

هفت شهر عشق شهر اول: نگاه و دلربایی شهر دوم: دیدار و آشنایی شهر سوم: روزهای شیرین و طلایی شهر چهارم: بهانه،فکر،جدایی شهر پنجم: بی وفایی شهر ششم: دوری و بی اعتنایی شهر هفتم: اشک،آه،تنهایی


 

عشق نخستین بینش را نسبت به ابدیت به تو هدیه می دهد. عشق نخستین آزمونی است که زمان را به فراسو می برد. این گونه است که عاشقان هرگز از مرگ نمی هراسند. عشق مرگ نمی شناسد...


 

یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد اما هر چه گشت از عشق خبری نبود فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده دیوونگی رو خبر کرد و دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده و دیوونگی که خودشو مقصر می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه و از اون به بعد دیوونگی شد عصای عشق


 

میمیرم مرا در تابوت سیاهی بگزارید تا همه بدانند در تاریکی به سر می برده ام دستهایم را از تابوت بیرون بگزارید تا همه بدانند به آنچه می خواستم نرسیدم چشمهایم را باز بگزارید تا همه بدانند چشم انتظار از دنیا رفته ام روی قبرم تکه یخی بگزارید تا مثل باران برایم اشک ریزد و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید تا همه فراموشم کنند...


 

**کاشکی مانیتورت بودم همیشه رخ به رخت بودم...... کاشکی که کیبورتت همیشه زیر انگشتات بودم.......کاشکی که هدفونت بودم همیشه در گوشت بودم .......کاشکی که موست بودم همیشه تو مشتت بودم .. ....کاشکی پسووردت بودم همیشه توی فکرت بودم


 

 گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست/ بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست/ گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن/ گفتی باید بروم حوصله ای نیست/ پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف/ رفتی تو و دیگر اثر از چلچله ای نیست/ گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت/ جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست/ رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت/ بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست.


 

 یادت باشه اگه شبی رفتی ستاره بیاری قلبتو وقت اومدن توآسمون جانذاری نری یه وقت پیداکنی توآسمون ستاره ای یه وقت باچشمات نبینم یه چشمکی اشاره ای یه وقت نبینم خودت هم مثل ستارها شدی ستاره ای رودیدی و...روزوشب ازخود بیخودی این زمینم واسه خودش یه آسمونه رنگیه آسمون این پایینا پرازستاره سنگیه یه وقت ازاین ستارهاگول نخوری ماه شبم آخه برای داشتنت همیشه درتاب وتبم می ترسم ازدستت بدم اگه بری به آسمون بی خیال ستاره شو پیش من خاکی بمون


 

 کاش آدما عاشق نمیشدن کاش بین عاشقا فاصله نبود کاش بین عشاق جدایی نبود کاش هیچ عشقی نمیره کاش عشق همه پاک باشه کاش کاش کاش........ خدایا میشه این آرزوها به حقیقت تبدیل بشه؟ تو میتونی پس دل هیچ عاشقی رو نشکن. تو تنهایی میدونی تنها بودن چقدر سخته


 

عشق یعنی شاعری دلسوخته عشق یعنی آتشی افروخته عشق یعنی با گلی گفتن سخن عشق یعنی خون لاله بر چمن عشق یعنی شعله برخرمن زدن عشق یعنی رسم دل بر هم زدن عشق یعنی یک تیمم، یک نماز عشق یعنی عالمی رازو نیاز عشق یعنی با پرستو پر زدن عشق یعنی آب بر آذر زدن عشق یعنی چون محمد پا به راه عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه عشق یعنی بیستون کندن به دست عشق یعنی زاهد اما بت پرست عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی قطره و دریا شدن عشق یعنی یک شقایق غرق خون عشق یعنی درد و محنت در درون عشق یعنــی
دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن عشق یعنی قطعه شعر ناتمام عشق یعنی بهترین حسن ختام


 

 ای که می پرسی نشان عشق چیست عشق چیزی جز ظهور مهر نیست..... عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا ..... عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر ..... عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست ..... عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو ..... عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی ..... عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی ..... عشق یعنی دشت گلکاری شده ؛ در کویری چشمه ای جاری شده ..... یک شقایق در میان دشت خار ؛ باور امکان با یک گل بهار


 

عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی رازقی ، یعنی نسیم عشق یعنی مست گشتن از شمیم عشق یعنی آفتاب بی غروب عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ عشق یعنی آرزو ، یعنی امید عشق یعنی روشنی ، یعنی سپیدعشق یعنی غوطه خوردن بین موج عشق یعنی رد شدن از مرز اوج عشق یعنی از سپیده تا سحر عشق یعنی پا نهادن در خطر عشق یعنی لحظه دیدار یار عشق یعنی دست در دست نگار عشق یعنی عقل شد مدهوش تو عشق یعنی مست در آغوش تو عشق یعنی لحظه های بی قرار عشق یعنی صبر ، یعنی انتظار عشق یعنی اشتیاق و اضطراب عشق یعنی دلهره ، یعنی شتاب عشق یعنی اشک ، یعنی عاطفه عشق یعنی یادگاری خاطره
**عشق یعنی لایق مریم شدن عشق یعنی با خدا همدم شدن عشق یعنی جام لبریز از شراب عشق یعنی تشنگی ، یعنی سراب عشق یعنی خواستن ، له له زدن عشق یعنی سوختن ، پر پر زدن عشق یعنی سالهای عمر سخت عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ عشق یعنی با "خدایا" ساختن عشق یعنی چون همیشه "باختن"


 

 در میان همه گل گشتم و عاشق نشدم در عجب بودم که تورا دیدم و دیوانه شدم تا کجا باید سفر کرد تا به کی باید دوید از کجا باید گذر کرد تا به شهر تو رسید گفتی که طبیب دل هر بیماری پس طبیب دل من باش که بیمار توءم گر همسفر عشق شدی مردسفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش


 

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم/ گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو/ گفتم این روی فرشتست عجب یا بشر است/ گفت این غیر فرشتست و بشر هیچ مگو/ گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد/ گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو


 

همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم از این که عاشق توام حس غرور می کنم دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم با تو ستاره میشوم ......... از سایه های ملتهب همیشه می گریختم با رفتن تو هر نفس بغض دوباره میشوم ناجی شام شوکران; با دل عاشقم بمان به حرمت حضور تو چون تو یگانه میشوم خانه به خانه دیدمت همچو فسانه دیدمت با تو ستاره میشوم
**عشق چیست؟ 3 ثانیه نگاه، 3 دقیقه خنده، 3 ساعت صفا، 3 روز آشنایی، 3 هفته وفاداری، 3 ماه بیقراری، 3 سال انتظار، 30 سال پشیمانی!


 

**به سلامتی دیوار، چون که هر مرد و نامردی بهش تکیه میکنن! به سلامتی کلاغ نه برای سیاهیش، برای یک رنگیش، به سلامتی کرم خاکی، نه برای کرم بودنش، برای خاکی بودنش، به سلامتی گاو، چون نگفت من، گفت ما! و به سلامتی ما، که دوست داشتن یادمون نرفته!


 

 گفتگوی ماه و نابینا: نابینا گفت: دوستت دارم ماه گفت تو که منو نمی بینی چطوری دوستم داری نابینا گفت اگه می دیدمت عاشق زیباییت می شدم اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم.


 

چشمان خسته ات ، آرام و بی صداست گویی ز راز تو، آگه فقط خداست ناگفته های تو، در سینه ات نهان اما سکوت تو، گویای صد بیان آن گونه های تو ، دشت شقایق است شرح سکوت تو، نشر حقایق است تنهایی و غریب ، در بزم بی کسان رنجیده سینه ات ، از ظلم ناکسان گر چه تبسمی ، بر لب نشانده ای در پشت خنده ات ، دل خسته مانده ای


 

بابا کجایی؟ نیستی؟ توریستی؟ امپریالیستی؟کمونیستی؟ فاشیستی؟دموکراتیستی؟ خدایی نکرده مریض که نیستی؟راستی هرجا هستی و هرکی هستی بیسته بیستی


 

در وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند ... و تنها عشق مرا رها می کند ... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ... پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ؛ بی نگاه تو ؛ بی تو رو به غروب رهسپارم.... مرا به طلوعی دیگر برسان


 

وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت، من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ، من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی او تمام شد من آغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن. مثل تنها زندگی کردن . مثل تنها مردن...


 

*هرگاه یک مسیحی می میرد بر سر مزارش صلیبی می آویزند تا همه بدانند آنجا گوری است تو هم بر گردنت صلیبی بیاویز تا همه بدانند سینه ی تو گورستان مــن است...


 

 وقتی بارون نگاهت رو به نگاهم ریختی؛‌دلم زنده شد. وقتی با دلت قدم به دلم گذاشتی؛ زلزله‌ی شدیدی رو توی دلم حس کردم . وقتی اومدی؛ تموم تنهاییهام رو با خودت بردی. از همون اول می دونستم اومدی که توی قلبم بمونی..... برای همیشه پس ای نازنین ! ‌ای تنها مونس ! ای عشق : بمون تا بتونم بمونم .


 

 بنوش به سلامتیه هر چی عاشقه تو این دنیاست: به سلامتی گاو چون نگفت من گفت ما. به سلامتی کرم خاکی به خاطر خاکی بودنش بسلامتی خیار به خاطر یارش به سلامتی شلغم به خاطر اون غمش به سلامتی کلاغ هر چند که سیاهه ولی عوضش یه رنگه به سلامتی دیوار که هر مرد و نامردی بهش تکیه میده به سلامتی شمع که حرف نمیزنه عمل میکنه و تا آخرش به پات میسوزه به سلامتی خودت و خودم که مدتهاست دوستیم و همدیگرو ایگنور نمیکنیم که هیچ خیلی هم با هم مهربونیم


 

 وقتی کسی نیست که به دادت برسه پس داد نزن، سکوت کن، شاید از سکوتت همه بفهمن که چه قدر درد و رنج توی وجودت انباشته شده، فریاد دردت رو دوا نمیکنه، اما سکوت شاید نتونه دردتو از بین ببره اما میتونه خیلی راحت تو را از این دنیای مسخره نجات بده


 

خداوند یک زندگی به تو داده که آنرا زندگی کنید ، خود انگیخته و بدون الگو آنرا زندگی کن. برده و مقلد نباش. خودت را دوست بدار، به خودت احترام بگذار و سعی کن همانطور که احساس میکنی زندگی کنی. و حتی اگر شکست بخوری ، راضی خواهی بود و با تقلید از دیگری ، حتی اگر پیروز شوی، در درون خالی خواهی بود و پوشالی


 

روزی که عشق وارد خانه قلبم شد او را نشناختم، مدتی طول کشید تا با او آشنا شدم ، از او خوشم آمده بود ، خواستم به او بگویم برای همیشه در خانه قلب من بمان اما قبل از این که من به او بگویم ، به من گفت آمده ام برای همیشه اینجا بمانم


 

توی ساحل روی شنها قایقی به گل نشسته یکی با چشمای گریون گوشه ای تنها نشسته نگاه پر اضطرابش به افق به بینهایت ساکته اما تو قلبش داره یک دنیا شکایت توچشاش حلقه اشکه توی قلبش غم دنیا منتظر به راه یاره تا بیاد امروز و فردا باورش نمیشه عشقش همه دنیاش زیر آبه تنها مونده توی ساحل زندگی براش عذابه


 

اگر قرار باشه ظرف 24 ساعت دنیا به پایان برسه تموم خط های تلفن و تالارهای گفتگو و ایمیل ها اشغال میشه. پر میشه از کلمه های (( از اینکه رنجوندمت پشیمونم من رو ببخش یا تو را عاشقانه می پرستم یا مراقب خودت باش )) اما بین این همه پیام یکی از همه تکون دهنده تره (( همیشه عاشقت بودم ولی هیچوقت بهت نگفتم )) پس عشق و محبت را تقدیم آنکه دوستش داریم کنیم شاید فردایی دگر هرگز نباشد


 

بفرستین: 1-مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما 2- صفا فقط صفای مورچه که هر وقت گریه کرد هیچکس اشکش ندید 3- رفیق فقط کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش 4- معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکی بودنش 5- یه رنگی فقط یه رنگی دیوار که هرچی مردو نا مرده بهش تکیه میدن 6- نامردا رو خیلی دوست دارم چون اگه نباشن مردا مشخص نمی شن


 

 اگه تورو خواستن اشتباهه اگه باتوبودن اشتباهه اگه عاشق توبودن اشتباهه اگه واسه تومردن اشتباهه پس توبهترین و قشنگترین اشتباه زندگی من هستی

.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)

           
درباره وبلاگ


از اين كه به وبلاگ اومدین ممنونم....امیدوارم که از مطالب استفاده کنین
آخرین مطالب
type="application/x-shockwave-flash" data="http://dl.paeizi.ir/music/player/4.swf" width="60" height="20" id="dewplayer" name="dewplayer">

&autostart=1&autoreplay=1&showtime=1&volume=100&volumecolor=0xBE7FAB&equalizercolor=0xBE7FAB&theme=violet" />
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق تلخ و آدرس .eshghtalkh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته  در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.